کوچولو
من پذیرفتم شکست را ، پندهای اهل دور اندیش را ، من پذیرفتم که عشق افسانه است ، این دل درد آشنا افسانه است ، می روم از رفتن من شاد باش ، از عذاب دیدنم آزاد باش ، چون که تو تنهاتر از من می روی ، آرزو دارم که تو عاشق شوی ، آرزو دارم بفهمی درد را ، معنی برخوردهای سرد را . دوباره آمده ام از جاده های بی قرار دوباره آمده ام از جاده های بی شکیب دوباره آمده ام تا در اوج چشمان تو غزل عشق را دوباره از نو معنا کنم . در اندیشه چشم تو مست وغزلخوانم من یکدم کنار سبزه و یار و گلستانم من تا کی شراب و می مستی نخورم باده در ساغر و پیمانه هستی نخورم بگذار به یک جام مرا مست کنند عکس رخ تو در نظرم هست کنند.
:قالبساز: :بهاربیست: |